نیایشنیایش، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

نیایش باباشه

واکسن 4 ماهگی

امروز ٤ماهت تموم شده زندگیم.منو مامان جون بردیمت درمانگاه واکسن زدی.اخ که چقدر درد داشت.ولی تو نسبت به نی نی های دیگه کمتر گریه کردی.قربون صبوریت برم ...
23 خرداد 1392

تحویل سال

امسال هم مثل بارسال خونه بابابزرگ بودیم ساعت ٢.٣١ سال تحویل شد لحظه تحویل سال که تو بغلم وول میخوردی تنها آرزوم سلامتی تو بود.سال خوب وبا برکتی داشته باشی زندگیمممممممممممممم                                 اینم سبزه ای که به اسم گلت کاشتم ...
23 خرداد 1392

بدرقه ی بابابزرگ جون به مکه

٢٩ دی بالاخره بابابزگ جون تونست بره مکه همه میگن از خوش قدمی گل منه.ما هم به اتفاق فامیلای دیگه رفتیم بدرقه اش.مامانی هم چندتا عکس خوشگل از ما گرفت زیارت قبول بابابزرگ جون ...
23 خرداد 1392

شیرین کاری

کم کم داره شیرین کاریات شروع میشه جیگر مثلا دستای کوچولوتو تند تند میخوری جیغای بنفش میکشی از همه مهمتر مامانی رو دیگه کامل میشناسی و حسابی میخندی که دل ادم آب میشه قربون خندههاتتتتتتتتتتتتتتت ...
23 خرداد 1392

10 روزگیت مبارک

ده روز شد به همین سادگی........امروز منو مامان بزرگ جون بردیمت حموم چه عشقیه با بچه حمومکردن توحموم خیلی خوبو خانوم بودی ولی بیرون که اومدی حسابی گریه کردی خیلی بلایی دخمل ...
23 خرداد 1392

تولد

بالاخره انتظار به سر رسید و تونستم بغلت کنم.زیباترین روز زندگیم بود تمام دردهای زایمان ارزش شنیدن صدای نازت رو داشت هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست ...
23 خرداد 1392

سالگرد ازدواج مامانی و بابایی

امروز سالگرد ازدواج مامانیم با بابام بود منو مامانی برا بابایی کادو خریدم ولی بابایی برا مامانیم نخرید اخه اون سرکار میره خسته میشه یادش میره مامانی هم میگه اشکال نداره دخترم بهترین هدیه از طرف خداجونه.مامانی منو میگه؟قربون سرم بره مامانم سالگرد ازدواجتون مبارک بابا و مامان ...
18 ارديبهشت 1392