نیایشنیایش، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

نیایش باباشه

نیایش وشیطنتهای فراوون

نیایش جون تازگیها خیلی شیرین شده حرفای تازه:آب بابایی ددبیا بده بریم  به به آب ماما دایی توپ نی نی نانای تاتی اووف آبی زرد سبزوقتی هم میگیم نیایش کاری رو انجام بده مثلا بخواب اگه میلش نباشه میگه نههههههههههههههه. لالا کردنو بلده وقتی خابش بیاد خودش دراز میکشه و خر پف میکنه بوس کردنو بلده هرکیو دوست داشته باشه تا ببینش بوسش میکنه باباجونشم تا خونه باشه از بوای گل دختر در امان نیست عاشق وسایل ارتباطی مثل گوشی کامپیوتر و تلویزیون هست تا سی دی میبینه نیره پیش دی وی دی میگه نانا خودش تنهای سرپا میشه بشین پاشو بلده چند دقیقه سرپا میمونه ولی راه نمیره اعضای بدنشو میشناسه وقتی شعر چشم چشم دو ابرو رو بخونیم نشونشون میده رنگهای...
10 آذر 1392

محرم و نیایش

امسال محرم باسالای قبل خیلی فرق داشت.این محرم با گل دخترم بودم.باهم رفتیم همایش شیر خوارهها .انشاله٦ماهه حسین حافظ و نگهدارنده ی همه ی بچه ها باشه.تاسوعا وعاشورا هم که خیلی خوب بود و نیایشم حسابی تعجب کرده بود از ای صدای طبل وسنج وعزاداریها ولی تا نوحه میشنید سینه میزد و ادای گریه در می اورد   قربووووووووووووووون دستای کوچیکت
26 آبان 1392

جشن دندونی گل دخترم

بالاخره موفق شدیم جشنی برا دندونای خوشگلش بگیریم کلی ازدوستاشم بودن خیلی خیلی خوش گذشت مبارکت باشه زندگییییییییییییییییییییی ییییییییییییییییییییم  
28 مرداد 1392

تولد بابایی

امروز تولد باباست بانیایش تصمیم گرفتیم سورپرایزش کنیم به همین خاطر جشن کوچیکی توی پارک گرفتیمو با خاله اعظم اینا حسابی خوش گذروندیم ...
19 مرداد 1392

چهل روزگیت مبارک خانم

امروز چهل روزت شده مامان بزرگ ومن بردیمت حموم.بعدشم دور از چشم من مامان بزرگ گوشهای نازتو سوراخ کرد تا گوشواره های خوشگلی رو که خاله جونت برات خرید گوشت کنه.خودش میگه برا گوش اولت گریه نکردی ولی برای گوش دومت مرواریدای نازتو دیده فدای خودتو گوشات بشمممممممممممممممممممم ...
6 تير 1392

صبح با مو عصر بی مو!

امروز صبح برا گل دخترم آش  دندونی درست کردیم اخه دندون جلوییش یه کوچولو نیش کشیده مبارکت باشه زندگیمممممممممم   عصرم که بابا جونش از سر کار اومد نیایش خانمو کچل کرد تا موهاش رشدش زیاد بشه خداکنه بشه ...
23 خرداد 1392

شروع شده شیطنتاش

بازم سلام ببخشید امتحانات اخر ترم بودو حساساین تازگیام که نیایش خانم دمر افتادنو یادگرفته وباید حسابی حواسم بهش باشه ازخوابیدن بدش میاد همش دنبال اینه که بره رو شکمشوحسابی ذوق خودشو بکنه.جونم بگه براتون حسابی لوس شده ودیگه بغل کسی جز مامانی وبابایی نمیره.عاشق محتویات سفره تا مزه چیزی رو نچشه بیخیال نمیشه دیگه میشینه تو روروئکش تاحالا که ذوقشو میکرده تا بعدش خدا بزرگه  راستی قلیونم میکشه ...
23 خرداد 1392

واکسن 4 ماهگی

امروز ٤ماهت تموم شده زندگیم.منو مامان جون بردیمت درمانگاه واکسن زدی.اخ که چقدر درد داشت.ولی تو نسبت به نی نی های دیگه کمتر گریه کردی.قربون صبوریت برم ...
23 خرداد 1392

تحویل سال

امسال هم مثل بارسال خونه بابابزرگ بودیم ساعت ٢.٣١ سال تحویل شد لحظه تحویل سال که تو بغلم وول میخوردی تنها آرزوم سلامتی تو بود.سال خوب وبا برکتی داشته باشی زندگیمممممممممممممم                                 اینم سبزه ای که به اسم گلت کاشتم ...
23 خرداد 1392